سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بیم از خدا کلید هر حکمتی است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
جمعه 86 مرداد 26 , ساعت 2:26 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

با عرض سلام...

ابتدا بهترین روزهای دنیا رو خدمتتون تبریک عرض می کنم.

تولد حضرت ابا عبدلله (ع) مولی الموحدین ، حضرت ابالفضل العباس (ع) یگانه خورشید عقلانیت  و سید الساجدین زینت خداوند حضرت امام سجاد (ع) ....

 

اذا زلزلت الارض

به ترازوی  عدالت چو شود فزون نگاهت.......به شفاعت تو آید صف دادگاه، ابالفضل

 

(اینم دو بیت شعر به قول یکی از رفیقای عزیزم ، هورمونیه هورمنی)

هیچ دانی از چه رو گهگاه طوفان می شود؟.......صحنه ی جنگیدن عباس اکران می شود

هیچ دانی نور برق آسمان از بهر چیست؟......برق شمشیر ابالفضل وقت تمرین با علیست

 

 بعد از مدت زیادی که شاید مقداری پست های بلاگ روند خاصی رو طی کردند، قصد دارم موضوعی رو در این پست بنویسم که به ظاهر از روند خارجه اما به واقع اینطور نیست ....

 

انشالله تا نیمه شعبان دو پست در مورد دوران کودکی حضرت امام صادق(ع) می نویسم..

 

زمان حدودا سال 80 هجری...

روز های نسبتا گرم مدینه ............

 

نکته ای متفاوت.....

به نقل از تاریخ نگاران ، در طول دوران زندگی بشریت ، بازی کودکان در تمام دنیا شبیه به هم بوده(در یک رنج خاص) فلذا کمتر شهرهایی بودن که بازی خاصی برای کودکان داشتن...

 

در مدینه در آن سالها می شه گفت به لطف گردش بالای اطلاعات و علوم و رشد مردم نسبت به نقاط دیگه ی دنیا حدودا دو مورد بازی متفاوت دیده می شد...

 

جعفر صادق(ع) حدودا 8 ساله است ....

یکی از بازی هایی که در تاریخ جای شگفتی بسیار داره ، بازیی بود که در مدینه باب بود ..

این بازی اینگونه بود که جعفر صادق(ع) در جایی می نشستند و نقش استاد رو بازی می کردند و بقیه بچه ها هم می شستند و در نقش شاگرد بازی می کردند...

 

بعد در مورد یک شئی (اغلب میوه) فکر می کردند و خصوصیاتش رو می گفتند بدون اینکه اسمی ازش ببرن ، بعد شاگردا به فکر می رفتند تا اینکه یکیشون حدس بزنه و اسم اون رو بگه و اگه درست باشه جاشون رو با جعفر صادق(ع) عوض می کردند و می شدند استاد...

 

اما به دلیل اینکه حضرت در اون دوران هم از هوش بالا یی برخوردار بودند به سرعت از طیف شاگردا بیرون می مدند و باز هم استاد می شدند.

 

نکته مهم .....

صفت صادق از همان کودکی به ایشان داده می شد.

امام جعفر صادق(ع) از همون وقت هم هرگز دروغ نمی گفتن یعنی در بازی حق و عدالت رو رعایت می کردند.

اما همه که اینطور نیستند....نه؟

 

همبازی هاشون که گهگاه در بازی به سمت استادی می رسیدند تا چیزی رو وصف می کردند جعفر صادق(ع) به سرعت حدس می زدند اما اونها برای اینکه موقعیت خودشون رو از دست ندند ، دروغ می گفتند و می گفتند که نخیر من چیزی دیگه ای منظورم بود....

 

در تاریخ گفتند امام جعفر صادق(ع) از اون دوران هم اهل نزاع نبودند ...(این قسمت رو دقت کنید به نظرم خیلی بامزس....)

وقتی می دیدند که بچه ها حقشون رو می خورند به شدت متاثر می شدند و بعد بجای دعوا گهگاه گریه می کردند (فداشون بشم) به این شکل اعتراض خودشون رو ثابت می کردند.....

اون همبازیهای دیگشون هم بعد از چند دقیقه می دیدند که بازی بدون حضور او اصلا لطفی نداره و از اون جذابیت و خلاقیت دیگه خبری نیست...

می رفتند و کلی منت حضرت رو می کشیدند و بعد می اوردنشون ....حضرت هم از اونها قول می گرفتن که شرط اومدنشون اینه که    دروغ نگه کسی و بعد هم ادامه می دادن...

 

خب  امیدوارم که مطلب به دردتون خورده باشه....خودم هر وقت یاد این داستان می افتم از طرفی خندم می گیره و از طرفی غبطه می خورم .....(نظر شما چیه؟)

 

                                                                تحلیل مختصر :

 

نکته ای که بنده رو وادار به تفکر کرد این بود که واقعا اگر جو تربیتی فرستادگان خدا ، ائمه پیاده می شد چقدر بشریت سود می برد....

نمی دونم اگر تاریخ یعنی همین ما انسانها اجازه می دادیم تفکر ائمه واقعا پیاده بشه در جامعه (اون تفکری که در فاز تربیتی کودک هم به ساده ترین زبان بهترین شیوه ی زندگی یعنی تفکر کردن رو اموزش می ده) اونوقت چی می شد؟ دینا که هیچ آیا مسلمونا باز هم عقب بودند؟؟؟

 

این تمام هدفمه .....منتظر نظرات متفکرانه و زیباتون هستم...

 

 

اذا زلزلت الارض

 

عقل را گویم فقط در یک کلام........یا علمدار حسین و السلام

 

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

پارسی بلاگ جان بای بای
شاید آخرین
مدتی که نبودم و عناوینی بی ربط بهم که مشغله های تحلیلی فکرم بودن
امام صادق (ع) و شعری از برای او
[عناوین آرشیوشده]